جدول جو
جدول جو

معنی نقش ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

نقش ساختن
(غِ / غَ بَ تَ)
تصویر کردن:
نتوان در خط دهر خط وفا یافتن
نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاش ساختن
تصویر فاش ساختن
آشکار کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غِ / غَ تَ)
در قمار نقش خوب آوردن و از آن سودی نبردن. ناکام شدن:
بسکه نقشم در قمار عشقبازی سوخته ست
گل کند داغم به رنگ کعبتین از استخوان.
اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُ شُ دَ)
نقش انگیختن. صورت سازی کردن. طرح تازه ریختن. تدبیر کردن. حیله کردن:
حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم
تا خود چه نقش بازد آن صورت خیالی.
حافظ (از آنندراج).
، قمار باختن
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ کَ دَ)
چون نی بانگ کردن:
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازد طنبور بساز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ کَ / کِ دَ)
زردوزی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ دَ)
تازه بنا کردن، تعمیر کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، تجدید کردن. تازه کردن:
از ایدر به پوزش بر شاه رو
چو بینی ورا بندگی ساز نو.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کلک زدن، انجام دادن عملی را اجرا کردن، حیله ساختن: حالی خیال وصلت خوش میدهد فریبم تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
نی نواختن نی زدن: بوستان عودهمی سوزدتیماربسوزخ فاخته نای همی سازدطنبوربسازخ (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکر ساختن
تصویر نکر ساختن
نشاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک ساختن
تصویر نیک ساختن
نیکو انجام دادن سره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو ساختن
تصویر نو ساختن
تازه بنا کردن، تعمیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقش داشتن
تصویر نقش داشتن
دست داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره